جریان های آیفون تصویری

مواردی که باید در مورد آیفون تصویری بگم انقدر زیاده و وقت گیره که فقط می تونم به چند تا از مهم ترین آنها اشاره کنم .
اول از همه اینکه بعد از تمامی مراحل خرید و نصب و انتخاب دستگاه مذکور تازه جریان های این درب بازکن به ظاهر مظلوم و بی گناه شروع می شود .
باید بگم از وقتی که این آیفون تصویری شیک و مدرن وارد منزل ما شد از یک سریال چند هزار قسمنی در کشورهای اطراف بیشتر ماجرا داشته و بعضی موارد این اتفاقات خوشایند واقع شده و بعضی هم حسابی جنجال برانگیز .
اولین ماجرا از وقتی شروع شد که روز بعد از نصب آیفون تصویری مامان خانوم تمامی اعضای فامیل رو (خاله ها.عمه ها.عموها.دایی ها.مادربزرگ ها) و کم مونده بود به همسایگان قبلی و بعدی که قرار است آشنا شویم هم در عرض چند ساعت تماس بگیرد و آنها را نیز دعوت نماید .
بنده که از جیب مبارک پدر اطلاع داشتم با یه حساب سرانگشتی دریافتم که پول پز مامان جونم از خرید یک دستگاه آیفون تصویری با تمام متعلقات و لوازم جانبی نصب و ایاب و ذهاب و انعام نصابان بیشتر شده و اگر به جای این مهمانی چند عدد آیفون تصویری دیگر نیز خریداری می کردیم خرجش کمتر می شد .

خلاصه بعد از آماده کردن وسایل پذیرایی که خودش به تنهایی یک ماه حقوق پدر را شامل می شد مهمان ها یکی پس از دیگری وارد می شدند .
اول از همه زن عمو جان بود که از بدو ورود به خانه و مشاهده نمودن دستگاه درب بازکن تصویری اولین تیر را به مامان جون من انداخت و گفت : به به مبارک باشه به سلامتی شما که می گفتین ما پول نداریم و حقوق چند ماه اکبر آفا عقب افتاده مامان جون من که قیافه ی سرخ شده از حسادت زن عمو جان رو دید گفت آره اما اون حقوق های عقب افتاده رو مدیر کارخونه عوض شد خدا خیرش بده یهو پرداخت کرد اکبر اقا هم که دید من سختمه با خراب شدن آیفون های قبلی پله ها رو برم پایین و بیام برام آیفون تصویری خرید زن عمو هم با قیافه ی گرفته شده گفت خدا شانس بده کاش اصغر آقا هم از این کارا بلد بود خواهر.
با این حرف زن عمو کاملا مشخص بود که عمو جان بنده امشب در پارک سر کوچه و در کنار حیوات اهلی محله شب را به صبح می رسانند . دلم براش سوخت بیچاره عمو
بعد از خانواده ی عمو جان نوبت به عمه شد که بلافاصله بعد از نشستن زن عمو زنگ در رو به صدا در آورد و وارد خانه شد و هنوز در حالی که کفشش رو از پا در میاورد گفت : وای داداش دلم به حالت می سوزه من نمیدونم با این زن ولخرج و دهن بین چطوری این 20 سال و زندگی کردی تو اگه ولخرجی هات و میذاشتی کنار الان تو بهترین جای تهران یه خونه بالای هزار متر داشتی (قابل توجه شوهر عمه جان در کار ملک و املاک هستن ) با این حرف عمه، مامان بلافاصله گفت : زهره جون اگه اکبر آقا تمام عمرش هم پولش و جمع میکرد و دست به حقوقش نمی زد با حقوق ماهی 800000 تومان همین جایی که الان داریمم به زور می خریدیم . فقط گفتم در حریان حقوق خان داداشتون باشید.

وااای من که تو دلم به این جواب مامان جونم می خندیدم گفتم از دست این آیفون تصویری که هنوز نیومده چند تا جریان راه انداخته

دایی و خاله با هم اومدن و با ورود به خانه خرید آیفون تصویری و تبریک گفتن و یک سری سوالات در مورد نحوه ی خرید و قیمت و رد و بدل شدن شماره ادرس نمایندگی قرار شد آنها هم برای منزل خود آیفون تصویری تهیه نمایند . و البته حرف های زیر زیرکی خاله که به مامان جون می گفت آفرین دختر چه فکر خوبی بود آفرین .
اخرین مهمان ها مادربزرگ ها بودن که آمدند و خداروشکر صحبتی با انها نشد جزء اینکه مامان بابا گفت: اکبر پسرم برای من هم وقت کردی یه دونه آیفون تصویری بخر دیگه گوشام خوب نمی شنوه و نمی فهمم کی زنگ می زنه .
و باباهم با یه چشم در اسرع وقت حرف رو به اتمام رسوند و زن عمو که هنوز از حرف مامان زخمی بود گفت مادر جون اکبر افا حقوق چند ماهش رو یکجا گرفته تونسته درب بازکن تصویری بخره فکر نمی کنم در اسرع وقت بتونن تهیه کنن .
مادر جونم که از این حرف زن عمو ناراحت شده بود گفت نه ماهرخ جون پسره من شده از زیر سنگم شده برام میخره .
خلاصه ما اون شب رو چطوری گذرونیدم و این آیفون تصویری برامون چه ماجراهایی رو رقم زد بماند شما خودتون می تونید آخر ماجرارو حدس بزنید .